فاجعه زيستمحيطي در غرب ايران/ سراب نيلوفر كرمانشاه خشك شد/ داس مرگ بر گلوي تالابها
تالابهايي كه روزگاري مأمن پرندگان مهاجر و ريههاي تنفسي شهر بودند، امروز زير تيغ بيتدبيري، سدسازيهاي بيضابطه و تغيير اقليم جان ميدهند.
به گزارش خبرگزاري تسنيم از كرمانشاه، ديگر صداي پرندگان مهاجر در حاشيهٔ سراب نيلوفر شنيده نميشود؛ نسيمي كه روزي بر سطح آب موج ميانداخت، حالا بر خاك تركخوردهاي ميوزد كه از تشنگي فرياد ميكشد. سراب نيلوفر، نگين فيروزهاي كرمانشاه، امروز به تابلويي از هشدار بدل شده است؛ هشداري دربارهٔ آيندهاي كه اگر بيتفاوتي ادامه يابد، ديگر نه از نيلوفرهاي آبي نشاني خواهد ماند و نه از تالابهاي زندهٔ غرب ايران.
اين روزها، بحران كمآبي در كرمانشاه تنها در اعداد و نمودارها خلاصه نميشود؛ ميتوان آن را در نگاه مردمي ديد كه روزگاري از دل زمين زلالي ميجوشيد و امروز به عمق چند ده متر فرو رفته است. كارشناسان محيط زيست ميگويند سرابها و تالابهايي همچون نيلوفر و هشيلان، كه هزاران سال حاصل تعادل ميان بارش، نفوذ آب و پوشش گياهي بودهاند، اكنون قرباني سودجويي و بيتدبيري شدهاند.
در سالهاي اخير، چرخهٔ طبيعي اين زيستبومها با كشتهاي دوم و سوم، برداشت بيرويه از چاههاي مجاز و غيرمجاز و حفر بيحساب در سفرههاي زيرزميني مختل شده است، آب فروخته ميشود، چاهها ميجوشند و زمين از درون تهي ميشود، الگوي نادرست كشت، محصولاتي آببر چون ذرت و صيفيجات در حاشيهٔ سرابها، و بيتوجهي به محدوديت منابع، سطح ايستابي آب را چنان پايين برده است كه حتي بارانهاي سنگين نيز توان بازگرداندن آن را ندارند.
اما ماجرا تنها يك دغدغهٔ فني يا مديريتي نيست؛ پاي يك جت بت طبيعي، فرهنگي و تاريخي در ميان است. سراب نيلوفر نهفقط منبعي از آب، بلكه نمادي از حيات، گردشگري و هويت مردم كرمانشاه است، جايي كه نسلهاي پيشين زير سايهٔ درختانش خاطره ساختهاند، امروز به زميني خشك و تركخورده تبديل شده است كه حتي گل نيلوفر هم ديگر توان روييدن در آن را ندارد.
برچسب: ،